تناسب، مناسبت، اتّصال، ارتباط، نظم، تعلّق، پيوستگي، چينش.
علم تناسب به عنوان يكي از لوازم تفسير به رأي جائز (همامي، «تفسير و تأويل»، 99 تا 101) در تفاسير و كتب علوم قرآني با عناويني چون مناسبت، نظم، اتّصال و ارتباط و تعلّق مطرح شده است و موافقان و مخالفان جدّي دارد (همو، چهره زيباي قرآن، 9 و 10).
نخستين كسي كه در اين زمينه به بررسي جدّي پرداخته، ابوبكر نيشابوري (م. 324) است (زركشي، 1/36 و سيوطي، 3/369 و 370) و پس از وي نيز بسياري از مفسران در اين زمينه سخن راندهاند، از جمله: ثعلبي (م. 427) در الكشف و البيان عن تفسير القرآن، طبرسي (م. 548) در مجمع البيان لعلوم القرآن، فخر رازي (م.606) در مفاتيح الغيب، احمد بن زبير (م.708) در البرهان في مناسبة ترتيب سورالقران، ابوحيّان (م. 754) در البحر المحيط، بقاعي (م.885) در نظم الدّرر في تناسب الايات و السّور، عمادي (م.982) در ارشاد العقل السّليم الي مزايا الكتاب الكريم.
در قرون اخير نيز ميتوان از اين دانشمندان ياد كرد: آلوسي در روح المعاني، سيّد قطب در في ظلال القرآن، طباطبايي در الميزان، حجازي در التفسير الواضح و نيز در «الوحدة الموضوعيّة، شلتوت در تفسير القرآن الكريم ونيز در الي القرآن الكريم، مراغي در تفسير المراغي، زحيلي در التّفسير المنير، حوّي در الاساس في التّفسير، حجّتي و بي آزار شيرازي در تفسير كاشف.
در مقابل نيز گروهي منكر لزوم تناسبند كه بدان خواهيم پرداخت.
آلوسي تناسب را در مواردي لازم مي داند كه بر ماقبل عطف شده باشد (آلوسي، 1/206 و 18/218). علامه طباطبايي نيز موجب ارتباط را تنها در سورههايي مي داند كه يكباره نازل شدهاند و يا آياتي كه پيوستگي آنها روشن است (طباطبايي، 6/150).
برخي نيز چون شوكاني، منكر لزوم ارتباط هستند، وي مي گويد: «نزول قرآن بر اساس حوادث مختلف است كه اين وقايع با هم تفاوت و گاهي تناقض دارند، لذا آيات نيز با هم تناسب ندارند و سخن گفتن دربارة تناسب آيات، سبب مي شود كه اشخاص نادان يا مغرض تصور كنند كه بلاغت و اعجاز قرآن به ظهور اين تناسب بستگي دارد و چنانچه كسي اين ظهور را نيابد، به عيبجويي مي پردازد…» (شوكاني، 1/72و 73).
در پاسخ بايد گفت: كنار هم قرار گرفتن موضوعات متضاد، منافاتي با تناسب ندارد، چنانكه مدح و ذمّ با هم تضادّ دارند ولي بيان اين دو در كنار يكديگر نه تنها پسنديده است بلكه ميتواند موجب تأكيد هر يك باشد، چرا كه «تعرف الاشياء بأضدادها». نيز بايد گفت: تعداد كمي از آيات هستند كه وجه يا وجوه ارتباطشان آشكار نيست و با اندكي تأمل ميتوان حدّاقل، عدم امكان ارتباط اين آيات را نفي كرد. از سوي ديگر چنانچه شرط بيان مطالب، عدم برداشت نادرست اشخاص مغرض يا نادان باشد، بايد تمامي آيات متشابه از قرآن حذف گردد، چرا كه قرآن خود فرموده است: «فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله» (آل عمران/7)، يعني آيات متشابه زمينة برداشت نادرست كساني است كه استعداد انحراف دارند (همامي، چهره ...، 35 تا 41).
وجوه گوناگوني از ارتباط ميان اجزاي قرآن كريم وجود دارد كه از آن جمله ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
1- تأكيد مطلب گذشته: نمونهاي از آن در آيات 5 و 6 سورة «انشراح» مشاهده ميشود: «فانّ مع العسر يسراً ان ّ مع العسر يسراً».
2- تفصيل و تشريح مطلب گذشته: به عنوان نمونه به آيات 17 تا 19 سورة «ذاريات» «كانوا قليلاً من الليل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون و في اموالهم حقِ ّ للسّائل و المحروم» اشاره مي شود كه به تشريح ويژگي هاي محسنين كه در آية 16 ايـن
سوره مطرح شده است، ميپردازد.
3- بيان مصداق ماسبق: نمونة آن در آيات 75 و 76 سوره «قصص» مشاهده ميشود كه قارون به عنوان مصداق بارز دروغگويان و تهمت زنندگان ذكر شده است: «و نزعنا من كلّ امّة شهيداً فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا ان ّ الحق ّ لله و ضلّ عنهم ما كانوا يفترون ان ّ قارون كان من قوم موسي فبغي عليهم».
4- تعليل مطلب گذشته: نمونهاي از آن در آيات 13 و 14 سورة «فجر» مشاهده ميشود «فصب ّ عليهم ربك سوط عذاب ان ّ ربّك لبالمرصاد» كه آية دوم، تعليل آية اوّل است.
5- تبيين مجمل: براي نمونه به آية 74 سورة «حجر» اشاره مي شود :
«فجعلنا عاليها سافلها و أمطرنا عليهم حجارة من سجّيل» كه مبينّ آية 173 سوره« شعراء »است: «و أمطرنا عليهم مطراً فساء مطر المنذرين».
6- تقييد مطلق: نمونة آن در آية 5 سورة«مائدة» است كه تباهي عمل كافر را به شكل مطلق بيان مي دارد «و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله…» و به وسيلة آية 127 سورة«بقرة » مقيّد شده است: «و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم في الدّنيا و الاخرة… ».
7- تخصيص عام: براي نمونه مي توان به آيات 2 و 3 سورة«عصر» اشاره كرد: «إنّ الانسان لفي خسر إلّا الذين امنوا… ».
8- تنظير: مانند اينكه در ابتداي سورة «انفال» اختيار پيامبر (ص) در مورد تقسيم غنائم كه سبب ناخشنودي برخي از مسلمانان بوده است، مطرح مي شود «يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرِّسول فاتّقوا الله و أصلحوا ذات بينكم…» و در آية 6 اين سوره، نظير همين مسأله يعني ناخشنودي برخي از مسلمانان به سبب خروج از شهر براي قتال بيان مي گردد: «كما أخرجك ربِّك من بيتك بالحق ّ و إن ّ فريقاً من المؤمنين لكارهون».
البته در مورد اين آيات معاني ديگري نيز ذكر گرديده است (زركشي، 1/47).
9- تمثيل: به عنوان نمونه به آية 21 سورة «حشر» اشاره مي شود كه بيان مي دارد كه اگر قرآن بر كوهي نازل مي گرديد، كوه از خشيت خداوند به خشوع درآمده و از هم مي پاشيد «لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدِّعاً من خشية الله…» و بدينوسيله به قساوت قلب آنها كه خدا را فراموش كردهاند اشاره مي كند و در آية 19 اين سوره مي فرمايدكه خداوند آنها را از ياد خودشان برد : «و لا تكونوا كالّذين نسوا الله فأنسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون».
10- ذكر متضادّ ما سبق: مانند ذكر شب و روز در آيات مختلف از قبيل 10 و 11 سوره «نبأ»: «و جعلنا اللّيل لباساً و جعلنا النّهار معاشاً».
11- استطراد: نمونة آن ذكر لباس معنوي تقوي پس از لباس ظاهري در آية 26 سوره «اعراف» است: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباساً يواري سوءاتكم و ريشاً و لباس التقّوي ذلك خير… ».
وجوه ارتباط ديگري نيز از قبيل حسن تخلّص، حسن مطلب و انتقال وجود دارد كه از ذكر آن صرف نظر ميكنيم (بنگريد به سيوطي،الاتقان، 3/373 تا 375 و معترك الاقرآن، 1/46 تا 48).
ارتباط ميان اجزاي قرآن را مي توان به يازده شكل در نظر گرفت:
1- ارتباط ميان اجزاي يك آيه: طبيعي است كه ميان اجزاي يك آيه ارتباط باشد و در مواردي چون آية 26 سورة «رعد» كه بين «الله يبسط الرّزق لمن يشاء و يقدر» با آية قبل و ديگر بخشهاي آيه در ظاهر ارتباطي نيست، مي توان وجوه ارتباطي در نظر گرفت.
2- ارتباط ميان آيات يك سوره با ابتداي آن: ارتباط آية 127 «سوره نساء» «ويستفتونك في النّساء…» و آية 176 اين سوره «يستفتونك قل الله» را با آيات (1 تا 13) سورة مذكور را مي توان به عنوان نمونه ذكر كرد.
3- ارتباط ميان آيات مجاور در يك سوره: همانند آيات سورة حمد و يا سورة ناس.
4- ارتباط آيات غيرمجاور در يك سوره: مانند ارتباط آية 48 سورة بقرة «واتّقوا يوماً لا تجزي نفس عن نفس شيئاً…» با آية 123 اين سوره «واتّقوا يوماً لاتجزي نفس عن نفس شيئاً… ».
5- ارتباط ابتداي يك سوره با انتهاي سور? قبل: مانند ارتباط ابتداي سورة حديد «بسم الله الرّحمن الرّحيم سبّح لله ما في السموات و الارض وهو العزيز الحكيم» با انتهاي سورة واقعة «فسبِّح باسم ربِّك العظيم».
6- ارتباط بخشي از يك سوره با ابتداي سور? بعد: مانند ارتباط آية 7 سورة محمّد (ص) «يا ايِّها الذين امنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثِبِّت اقدامكم» با ابتداي «سوره فتح «بسم الله الرِّحمن الرِّحيم انّا فتحنالك فتحاً مبينا».
7- ارتباط بخشي از يك سوره با بخشي از سور? بعد: نمونة آن در آيات 10 تا 17 سورة «شعراء» «و اذ نادي ربّك موسي … » با آيات 7 تا 14 سوره «نمل» «اذ قال موسي لأهله»مشاهده ميشود.
8- ارتباط بخشي از يك سوره با سورة بعد: مانند ارتباط آية سورة «عصر» «انِّ الانسان لفي خسر» با سورة «همزة» «بسم الله الرّحمن الرّحيم ويل لكلّ همزة لمزة… »
9- ارتباط ميان بخشي از سوره با سور? ديگر: مانند ارتباط آيات 25 تا 48 سورة هود «ولقد ارسلنا نوحاً الي قومه» با سورة نوح: «بسم الله الرِّحمن الرِّحيم انّا ارسلنا نوحاً الي قومه…»
10- ارتباط بخشي از يك سوره با بخشي از سور? ديگر: نمونة آن ارتباط آيات 19 و 11 سورة «حديد» «و مالكم ألاّ تنفقوا في سبيل الله…» با آيات 16 و 17 سورة «تّغابن» است: «فاتّقوا الله ما استطعتم واسمعوا واطيعوا وانفقوا خيراً لانفسكم…»
11- ارتبــاط يك سوره با سـور? ديگر: نمونة آن ارتباط سورههاي «ضحــي» و
«انشراح» با يكديگر است: تناسب ميان اين دو سوره به اندازهاي است كه برخي گفتهاند: ممكن است اين دو سوره جمعاً يك سوره باشند (معرفت، 1/323 و 324).
همان گونه كه گفتيم ذكر هر موضوعي در يك سوره با هدف كلّي سوره و مباحث مطرح شده در آن تناسب دارد.
نام حضرت نوح (ع) در بيست و هشت سوره و چهل و سه بار در قرآن آمده است كه براي نمونه داستان وي در سوره هاي يونس و صافّات به شكل جداگانه و از منظر تناسب نكات مطرح شده در هر سوره با ساير مباحث و هدف كلّي آن سوره بررسي ميشود.
الف- آيات 71تا 73سورة يونس (ع):
«واتل عليهم نبأ نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامي و تذكيري بايات الله فعلي الله توكّلت فاجمعوا امركم ثمّ لايكن امركم عليكم غمّة ثمّ اقضوا اليّ و لا تنظرون فان تولّيتم فما سألتكم من أجر إن أجري إلاّ علي الله و امرت أن أكون من المسلمين فكذّبوه فنجِّيناه و من معه في الفلك و جعلناهم خلائف و اغرقنا الّذين كذبوا باياتنا كيف كان عاقبة المنذرين».با دقت در آيات قبلي اين سوره مشخص ميشود كه مطالب زير مورد بحث قرار گرفته است:
1. اثبات نبوّت پيامبر (ص) و حقانيت آيات الهي و بيان حسادت دشمنان: «بسم الله الرِّحمن الرِّحيم الرتلك ءايات الكتاب الحكيم أكان للنّاس عجباً أن أوحينا الي رجل منهم أن أنذر النّاس و بشّر الّذين ءامنوا…» «آيات 1 و 2 ونيز برخي آيات ديگر».
همين مطلب در مورد نوح (ع) نيز مطرح شده است «واتل عليهم نبا نوح اذ قال...».
2. توكّل بر خدا و عدم هراس از دشمنان دين خدا: «و لا يحزنك قولهــم انِّ العِّزة
الله جميعاً هو السّميع العليم»؛ «ألا انِّ اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»؛ «فكفي بالله شهيداً بيننا و بينكم ان كنّا عن عبادتكم لغافلين» (همان سوره، آيات 65 و 62 و 29 و برخي از آيات ديگر).همين مطالب درباره نوح (ع) مطرح مي شود: «فعلي الله توكّلت ...».
3. برائت پيامبر (ص) از كفار و اعلام استغناء از آنان «و ان كذّبوك فقل لي عملي و لكم عملكم انتم بريئون ممِّا اعمل و انا بريء ممِّا تعملون»؛ «قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير ممِّا يجمعون» (همان سوره، آيات 41 و 58 و بعضي آيات ديگر).در مورد نوح (ع) نيز همين مطلب مطرح شده است: «فان تولّيتم فما سألتكم من اجر… ».
4. اثبات وحي و بيان استواري پيامبر (ص) در طريق ارائه شده از سوي خدا: «قل ما يكون لي أن ابدِّله من تلقاء نفسي ان أتّبع الاّ ما يوحي اليّ…» (همان سوره، 15 و برخي آيات ديگر).همين مطالب دربارة نوح (ع) مطرح ميگردد: «…و امرت ان اكون من المسلمين».
5. نگاه تکذيب آميز کافران به پيامبر، ياري خداوند به مؤمنان و اختصاص سرانجام نيكو به آنها: «…قال الكافرون ان هذا لسحر مبين»، «لهم البشري في الحيوة الدِّنيا و في الاخرة» (همان سوره ، 2 و 62 و بعضي آيات ديگر).در مورد نوح (ع) و مردم او نيز همين مطالب مطرح شده است: «فكذّبوه فنجّيناه و من معه في الفلك و جعلناهم خلائف…».
6. آمدن عذاب الهي و كيفر سخت كفار: «و لقد اهلكنا القرون من قبلكم لمِّا ظلموا…» «قل إرأيتم إن أتيکم عذابه أو نهاراً ماذا يستجعل منه المجرمون» (همان سوره ، 13 و 50 و برخي آيات ديگر).در آيات پس از آيات مربوط به نوح (ع) نيز مشابهتهايي ديده ميشود كه بيانگر وجود مناسبت ميان بخش مطرح شده از داستان نوح (ع) در اين سوره با هدف كلي آن ميباشد.
ب- آيات 75 و 82 سورة صافّات:
«ولقد نادينا نوح فلنعم المجيبون و نجِّيناه و اهله من الكرب العظيم و جعلنا ذرّيِّته هم
الباقين و تركنا عليه في الآخرين سلام علي نوح في العالمين انّا كذلك نجزي المحسنين انّه من
عبادنا المؤمنين ثمِّ اغرقنا الاخرين»
در اين آيات بر خلاف آيات سورة يونس (ع) مجادلات نوح (ع) ذكر نميشود و محور سخن بيشتر شخصيت اين پيامبر بزرگ است كه طي هشت آيه دو بار با نام از ايشان ياد شده، پنج بار ضمير به كار رفته و يك بار هم اوصاف وي مطرح گرديده است.
دليل محور بودن شخصيت ايشان اين است كه اين سوره در مقام بيان سلسله پياپي دعوت به توحيد و ويژگي هاي برجستة مناديان اديان الهي يعني پيامبران (ع) ميباشد.
اين مسأله بخصوص از آية 72 به بعد مشهود است «ولقد ارسلنا فيهم منذرين» در آية 74 از مخلصين سخن گفته ميشود «الاّ عباد الله المخلصين» و بلافاصله پس از آن تعدادي از پيامبران (ع) و نخست، نوح (ع) به عنوان مصاديق مخلصان مطرح شدهاند.پس از نوح (ع) در مورد ابراهيم (ع) مطالبي بيان شده و در رأس اين مطالب پيروي او از نوح (ع) مطرح ميشود «و انِّ من شيعته لإبراهيم».
در آيات بعدي از پيامبران ديگري نيز سخن به ميان آمده و محور كلام بيشتر شخصيت و ويژگيهاي پيامبران (ص) است نه مطالب ديگر.
با مراجعه به داستان نوح (ع) در سور ديگر مشخص ميشود كه اين داستان در هر سوره از زواياي متفاوتي مورد بررسي قرار گرفته كه اين زوايا يا هدف سوره واغراض مورد توجه در آن مناسبت دارد به شكلي كه چنانچه فرضاً مطالبي كه در سورة يونس در مورد نوح (ع) مطرح شده است، به جاي مسائل ذكر شده در سوره «صافّات» قرار گيرد نوعي ناهمگوني مشاهده ميشود و از اينرو است كه گفتيم هر مطلب مطرح شده در يك سوره با هدف كلي و اغراض مورد توجه در آن سوره هماهنگي و مناسبت دارد.
مسألة اسراء و معراج پيامبر (ص) در سورههاي (اسراء) و 53 (نجم) مطرح شده است:
الف- سوره اسراء، آية 1
«بسم الله الرِّحمن الرِّحيم سبحان الّذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الّذي باركنا حوله لنريه من ءاياتنا انّه هو السمِّيع البصير»
ب- سوره نّجم، آيات 1 تا 18
«بسم الله الرِّحمن الرِّحيم و النّجم اذا هوي ما ضلّ صاحبكم و ما غوي و ما ينطق عن الهوي إن هو الاّ وحي يوحي علّمه شديد القوي ذومرِّة فاستوي و هو بالافق الاعلي ثم دنا فتدلّي فكان قاب قوسين أو أدني فأوحي الي عبده ما أوحي ما كذب الفواد ما رأي افتمارونه علي ما يري و لقد رءاه نزلة اخري عند سدرة المنتهي عندها جنة المأوي اذ يغشي السدرة ما يغشي مازاغ البصر و ما طغي لقد رءاي من ءايات ربه الكبري».
قبل از بررسي و مقايسة آيات ياد شده، متذكر ميشويم كه جمعي از مفسران بخشي از آية 60 سورة اسراء «و ما جعلنا الرِّؤيا الّتي أريناك الافتنة للنّاس» را نيز مربوط به معراج پيامبر (ص) ميدانند و چون اين مسأله مورد اختلاف است (طباطبايي، 13/140 تا 143) از بحث دربارة آن صرف نظر ميكنيم.
با دقت در اين آيات روشن ميشود كه:
1. در آية 1 سورة اسراء مبدأ سير و مقصد آن مشخص شده است. مبدأ «مسجد الحرام» يعني قبلة دوم مسلمانان كه پس از تغيير قبله مورد جدال ميان مسلمانان و يهوديان قرار گرفته و مقصد «مسجد الاقصي» است كه قلب سرزمين مقدّس وعده داده شده به بني اسرائيل است. ولي در آيات سورة نجم اين مبدأ و مقصد ذكر نشده است.تفاوت در اينجاست كه در سورة اسراء از موسي (ع) و بنياسرائيل مشروحاً سخن گفته ميشود (آيات 2 تا 8 و 101 تا 104). ولي در سورة نجم فقط در يك آيه ، آن هم به عنوان جزئي فرعي در كنار مطلب اصلي، به كتاب موسي (ع) اشاره شده است«أم لم ينبّأ بما في صحف موسي» (آية، 36)
2. در آية 1 سورة اسراء با استعمال كلمة «أسري» شبانه بودن معراج مطرح گرديده است. ولي در آيات سوره نجم به اين مسأله اشاره نميشود.
باز هم تفاوت در اينجاست كه به دليل طرح بلافاصلة مسألة داده شدن كتاب به موسي (ع) در آية 2 سورة اسراء كه سير شبانه و انتخاب وي به پيامبري مقدمة آن است؛ با آية 1 كه در آن از سير شبانة پيامبر (ص) و نشان داده شدن آيات الهي به ايشان سخن ميرود، مناسبت وجود دارد.ولي در آيات مجاور آيات مربوط به معراج در سورة نجم چنين مناسبتي موجود نيست.
اين سوره پاسخي به برخورد و اعتراض يهود به مسلمانان است و در آن، محورهاي زير مورد بحث قرار ميگيرد:
1- تسبيح تكويني؛2- تسبيح تشريعي به اقتضاي بعثت رسول؛3- بعثت رسول در ميان اميّين؛ 4- دلائل بعثت در ميان اميّين، الف- آشكار بودن گمراهي اميّين (برخلاف گمراهي يهوديان)؛ب- شايستگي وراثتي موجود در ميان اميّين (بر خلاف يهود)؛ج- بيلياقتي يهود در ميزباني پيامبران؛5 - ادعاي يهود مبني بر اينكه اولياء خدا هستند و پاسخ به اين ادّعا؛ 6 - تشبيه غيرمستقيم مسلماناني كه نماز جمعه را پاس نميداشتند به يهودياني كه حرمت «يوم السّبت» را شكستند.
به عبارت ديگر، ميتوان گفت که در اين سوره پس از بسمله، بحث از تسبيح تكويني موجودات براي ملكي قدّوس عزيز حكيم مطرح ميشود، همو كه به اقتضاي حكمتش پيامبري را بر ميگزيند تا ميان اميّيّن آيات الهي خواند، آنها را پاك گرداند و به ايشان كتاب و حكمت بياموزد تا تسبيح تشريعي نيز متحقق گردد.
چرا در ميان امّيين؟ زيرا آنها پيش از اين دو گروهي آشكار بودند و طبيعي است كه
براي اصلاح جامعه، نخست بايد مفاسد آشكار را از ميان بردارد تا اين اعتراض وارد نباشد كه چرا به جاي برخورد با فساد واضح به برخورد با فساد خفي پرداخته ميشود. بحث اصلي اين سوره با يهوديان است كه خود را مقربان خدا ميدانستند و چنانچه در ابتداي دعوت پيامبر (ص)، يهوديان مورد خطاب قرار ميگرفتند، اين اعتراض مطرح ميشد كه چرا با مشركان كه در گمراهي آشكار به سر ميبرد، برخورد نميشود؟ از سوي ديگر عوامل وراثتي به گونهاي بوده است كه شايستگي وراثتي در خانوادهاي از اميّين (امت عرب يا غير اهل کتاب يا اهل ام القري) وجود داشته است «ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء» نيز يهوديان لياقت ميزباني پيامبري جديد را نداشتهاند كه قرآن ميفرمايد: «أفكلّما جاءكم رسول بما لا تهوي أنفسكم استكبرتم ففريقاً كذّبتم و فريقاً تقتلون» (بقره، 87) يعني يهوديان نميتوانند حامل قرآن باشند چرا كه تورات را پاس نداشتند «كمثل الحمار يحمل اسفاراً ». در نهايت، بحث از نماز جمعه و مالپرستي گروهي از مسلمانان مطرح ميشود «و اذا رأواتجارة أو لهواً انفضّوا اليها و تركوك قائماً» و اين به سان آنهايي است كه بوزينهوار اداي تديّن در ميآوردند: «و لقد علمتم الّذين اعتدوا منكم في السِّبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين» (بقره، 65) يعني مسلماناني كه حرمت عبادت خاص نماز جمعه را نگاه نداشتند همانند يهودياني بودند كه به دستور صريح تورات: «هفتمين روز، سبت يهود، خداي تو است، در آن هيچ كار مكن» (سفر خروج/ باب بيستم) وقعي ننهادند «وسيعلم الذّين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون»(شعراء، 227).
نتيجه آنکه قرآن مجموعه اي است به هم پيوسته و گسستن نظم آن و بي توجّهي به تناسب آيات و سور با يکديگر ، مانع از تفسير صحيح آن است و ذکر هر آيه در هر سوره و در هر جاي آن ، کاملا متناسب با آيات مجاور و در راستاي هدف کلّي سوره است و پيوستگي آيات مجاور ، هميشه آشکار نيست و حتّي در برخي از موارد ناسازگاري به نظر مي رسد ، ولي با بررسي دقيق آيات ، مي توان وجوه تناسب را دريافت و يا حدّاقل احتمالاتي براي آن برشمرد.
* تاريخ وصول:18/7/84 ؛ تاريخ تصويب نهايي:16/9/84
كتاب مقدس ايران (ترجمة فارسي)، انجمن مقدس،چاپ سوم، لندن، 2002م.
قرآن كريم
اندلسي، ابوحيّان ،البحر المحيط، دارالتراث العربي، بيروت، چاپ دوم،1411ق.
ــــــــــــــــــــ ،معترك الاقران في اعجاز القرآن، دار الكتب العلميّة،بيروت، چاپ اوّل،1408ق.
حوّي، سعيد ،الاساس في التّفسير، دارالاسلام، القاهره، چاپ دوم، 1409ق.
حجازي، محمد محمود ،التّفسير الواضح ، دار الجيل،بيروت، چاپ چهارم،1415ق.
همامي، عبّاس ،«تفسير و تأويل- بخش دوم»، مندرج در فصلنامه پژوهش ديني،تهران، شماره سوم (1380).
زحيلي، وهبة ،التّفسير المنير، دارالفكر المعاصر، بيروت، چاپ اوّل،1409ق.
سيّد قطب ،في ظلال القرآن، دار الشّروق، القاهره، چاپ بيست و پنجم، 1417ق.
عمادي، ابوالسعود ،ارشاد العقل السِّليم الي مزايا القرآن الكريم، دار الکتب العلميه، بيروت، چاپ اوّل، 1419ق.
زركشي، بدرالدّين محمّد ، البرهان في علم القرآن، دارالمعرفة،بيروت، چاپ دوم،1415ق.
آلوسي، محمود، روح المعاني، دار احياء التّراث العربي، چاپ چهارم.
مراغي، احمد مصطفي ،تفسير المراغي، دارالفکر، بيروت، چاپ اول، بي تا.
طريحي، فخر الدّين ،مجمع البحرين و مطلع النيّرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران،چاپ پنجم،1378ش.
معرفت، محمّدهادي ،التّمهيد في علوم القرآن، مؤسسه النّشر الاسلاميّ،قم، چاپ دوم،1417ق.
سيوطي، جلال الدّين ،الاتقان في علوم القرآن، انتشارات رضي، قم ، افست چاپ اول، 1363ش.
شوكاني، محمد ،فتح القدير بين فنّي الرِّوايه و الدِّرايه من علم التّفسير، الفكر، بيروت، چاپ دوم،1420ق.
ـــــــــــــــــــــــــ ،الوحدة الموضوعيّة في القرآن، دارالكتب الحديثة،بيروت، چاپ اوّل،1412ق.
رازي، فخرالدّين محمّد ،مفاتيح الغيب، دارالكتب العلميّه،بيروت، افست چاپ دوم، بي تا.
طباطبايي، (علاّمه) سيّد محمّد حسين ،الميزان في تفسير القرآن، كتابفروشي اسماعيليان، قم،افست چاپ سوم،1393ق.
طبرسي، (شيخ) فضل بن الحسن ،مجمع البيان لعلوم القرآن، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي،قم، افست چاپ دوم،1402ق.
همامي، عبّاس ،چهره زيباي قرآن، انتشارات بصائر، اصفهان ،چاپ اوّل1375ش.